در این یادداشت به بسط بیشتر این مفهوم از این دریچه می پردازیم که تفاوت
شهرنشین با شهروند در چیست؟
تصور کنید که به شما
از اجدادتان یک نسخه کتاب قدیمی و نفیس و نایاب به ارث رسیده است. شما یک روز هوس
می کنید که این کتاب را به کودک خود نشان بدهید و می روید بعد از سالها آن را از
انباری بیرون بیاورید . اما به ناگاه کتاب از دستتان می افتد و شیرازه اش از هم می
پاشد و برگهایش شلخته و در هم، بر روی زمین پخش می شود. شما اگر هر ورق را هر طور
دلتان بخواهد پشت سر هم بدون توجه به تقدم و تأخر اشعار و ابیات بچینید ، شاید
موفق شده باشید که یک کتاب قدیمی را به فرزندتان نشان بدهید ، اما موفق نشده اید
که یک دیوان شعر نایاب و نفیس را که دارای یک نظم و چارچوب بوده است به او معرفی
کنید. فرزند شما کتابی را دیده اما دیوان
شعری را از اجدادش ندیده است.
حکایت شهروند و
شهرنشین نیز چنین است . شهرنشین درست است که در شهر حضور دارد اما این حضورش خالی
از تعهد و نظم است . بنابراین او نمی تواند در ساخته شدن مفهوم شهر کمکی کند. این
عضو در چارچوب قانونی ، اجتماعی و فرهنگی جای نگرفته است. شهرنشین مانند آن برگ
کاغذ بدون نظم در میان جلد چرمین قدیمی فقط حضور دارد اما حضورش به شما کمکی نمی
کند که بتوانید دیوان اشعاری را از نو بازسازی کنید.
اما شهروند فردی است که
نسبت به پیرامونش و آنچه روی می دهد احساس مسئولیت می کند. شهروند مفاهیم گسترده
ای دارد که حوزه های سیاسی،حقوقی و اجتماعی را در بر می گیرد.شهروند به وضعیت فردی
اشاره می شود که دارای مجموعه ای حقوق و تکالیف در بستر جامعه است.در واقع شهروند
ارتباط معنادار و حقوقی با مراکز قانونی و دولتی دارد.شهروند مانند آن دیوان اشعار
است که تمام ابیاتش مثل روز اول ، به همان شکلی که به شما از اجدادتان به ارث
رسیده بود، منظم و هدفمند پشت سر هم قرار گرفته است.
شهروند تلاش می کند
تا نسبت به قوانین ارتباطش با دنیای اطراف کسب اطلاع کند، زیر و بم های قانون را
خوب بشناسد . زیرا او قصد بیرون زدن از کادر قانون و مقررات زندگی اجتماعی ندارد.
او می خواهد در این چارچوب ها زندگی کرده و رشد کند. اما شهرنشین در شهر فقط حضور
دارد، حضورش متعهدانه و آگاهانه نیست. شهرنشین فقط به دنبال آزادی مطلق است و از
هر چه چارچوب بیزار است و مشکل بزرگ وقتی پیش می آید که شهرنشین این توقع را دارد
که از همه مواهب و امتیازاتی که جامعه برای شهروند متعهد و آشنا و متعهد به قانون
در نظر گرفته او نیز برخوردار شود. اینجاست که مشکل رخ می نمایاند. زیرا در جوامع
امروزی نمی توان آزادی بدون مرز در نظر گرفت زیرا آزادی بدون مرز به حقوق دیگران
ضربه وارد می کند و این آغاز هرج و مرج در جامعه است.
اما این تفاوت قائل
شدن کار را آسان نمی کند. بلکه در دنیای امروز که پیچیدگی هایش لحظه به لحظه
افزایش می یابد،نمی توان افراد را با زور و فشار به رعایت اصلهای مهم زندگی
اجتماعی سوق داد. فشار و اجبار شاید برای مدتی کوتاه پاسخگو باشد اما در بلند مدت
نمی تواند درمان چارچوب شکنی باشد.
در نظر بگیرید که
برای رعایت مسائل ترافیکی ، مثل عدم عبور از چراغ قرمز قانون نوشته شده است اما
برای برخی دیگر که اهمیت دارد قانونی مکتوب نشده است. به عنوان مثال تصور کنید که
امروز از طریق رسانه ها به شما اطلاع داده شود که فردا به خاطر آلودگی هوا از
خودروی شخصی استفاده نکرده و از وسایل حمل و نقل عمومی برای رسیدن به محل کارتان
استفاده کنید. اگر قرار باشد که برای رعایت این مطلب ،ابتدای هر خیابانی پلیسی به
کار گرفته شود ، باید از صدها پلیس در ساعات آغازین روز استفاده کرد تا این سفارش
و تاکید برای حفظ سلامت عمومی در شرایط آلودگی رعایت شود که اجرای چنین اتفاقی نه
ممکن است و نه اجرایش به صلاح آغاز یک روز در شهری آرام و ایمن است . چاره اصلی
آنجاست که شهروند این قانون را که به خاطر حساسیت و شرایط پیچیده زیست محیطی اعلام
شده،به دلیل آنکه بدان اعتقاددارد اجرا نماید تا زندگی در اجتماع مطلوب تر شود و نه
به خاطر جریمه نشدنش باشد . در غیر این صورت، آن شخص هنوز تا تبدیل شدن به یک
شهروند متعهد به قوانین همگانی فاصله دارد.
به دیگر سخن ،قوانینی
که در یک شهر وضع شده است وقتی مطلوبیت اجرا می یابد که شهروند نه صرفاً از هراس
قانون شکنی و جریمه شدن بدان متعهداست بلکه وی به خاطر حفظ شرایط زندگی همگانی در
یک جامعه بزرگ ،از روی علاقه و اعتقاد رفتار می کند.
بسیاری از ما بارها
شنیده ایم که در فلان شهر ، افراد با شخصی که درختی را خودسرانه قطع کرده است
برخورد کرده اند و او را مورد شماتت شدید قرار داده اند. این اوج رویکرد زیست
شهروندی است . زیرا فرد در قامت یک شهروند آگاه به قانون ، خود از روی ایمان به
اینکه وجود درختان برای شهرها ضروری هستند اقدام به شماتت فرد خاطی کرده است .