در گزارشی از یونسکو اعلام شده که در حال حاضر در جهان شش هزار زبان وجود دارد که تا پایان قرن معاصر، فقط  ده درصد از آن باقی می ماند. اینکه جایگزین این زبانها ،زبانهای انگلیسی و یا فرانسوی می شود واقعیتی است اما فراموش نکنیم که زبان دریچه حضور یک فرهنگ است که اگر آن فرهنگ رو به زوال برود اولین نشانه های رو به زوال رفتنش را باید در اضمحلال زبانش جستجو کرد.

خرده فرهنگ ها و فرهنگهای ملل ، امروزه در مقابل گفتمان فرهنگی که تمدن غرب عرضه داشته است عقب نشینی کرده اند و دیگر شما به سختی می توانید مشخصات تمدن هندی، یونانی، چینی را به وضوح و شفاف شناسایی کنید. اگر هم از این فرهنگها چیزی ببینید باید آنها را در موزه های تاریخ و فرهنگ آن تمدنها بجویید.

 وضعیت به گونه ای است که تمدن و فرهنگ و زبان غرب به معیاری برای سنجش سایر فرهنگها  تبدیل شده وآن قدر موج حضورش سهمگین است که بعد از مدتی با «یکسان سازی» فرهنگی ، فرهنگ پیش رویش را رو به زوال و فراموشی می برد. امروزه فرهنگ های ریشه دار و خرده فرهنگ های جذاب در نقاط مختلف جهان ،بر مبنای بنیانهای خود سنجیده نمی شوند. آن خرده فرهنگها وقتی دارای ارزش می شوند که در زیر هِرَم فرهنگ غالب در جهان قرار گرفته و مورد مقایسه قرار بگیرند.

در این میان نقش رسانه های اجتماعی و شبکه سازی هایی که این رسانه ها می کنند تاثیر ژرفی دارند . حضور میلیونی ما ایرانیان در شبکه های جهانی گویای این واقعیت است که ما ایرانی ها عطش بسیاری برای «جهانی شدن» و عمیقا به مانند پیشنیان خود از زمان مشروطه، به دنبال این هستیم که جهانی نیز بیندیشیم.اما توجه داشته باشیم که امروز شبکه های اجتماعی نقش مهمی در این «یکسان سازی فرهنگی» دارند. سبک زندگی ایرانی با آن همه قدمت، به سرعت در بزرگراه این شبکه های اجتماعی در حال تغییر است. این وضعیت باعث دگرگونی در ساختار شخصیتی ما شهروندان ایران زمین شده است آن چنان که آسیبهای اجتماعی متعددی در کنار آن اضمحلال تدریجی زبان ، اندیشه و فرهنگمان  در حال بروز است. بی شک هر کدام از ما می توانیم مثالهای متعددی در این باره بزنیم.

واقعیت تلخ این است که ضعف عملکرد فرهنگی ما در این سالها ، با وجود  رسانه های اجتماعی  در زندگی مان ، خود را پررنگ تر از گذشته  نشان داده است .هژمونی تمدن غرب با توجه به قدرت شبکه های ارتباطاتی و تکنولوژیکش می خواهد که پیام مورد علاقه اش را به مخاطبینش بفرستد . این ذات فرهنگهاست که تمایل دارند در مرحله اول فرهنگ مقابل را امتحان کنند، اگر خرده فرهنگ ضعیف بود و قادر به گفتگو نبود ، در فرهنگ غالب حل می شود و عضوی از آن فرهنگ قوی می شود.

اما دست انسان ایرانی در مواجه با جهان خالی نیست. ما باید برای درمان این وضعیت ، در ابتدا با خود به گفتگوی اساسی بنشینیم. با تاریخ خود و فرهنگ خود روبرو شویم. بالاخره کشوری که زبان و اندیشه اش قله هایی چون خاقانی ، شیخ بهایی،حافظ، مولوی، سعدی،فردوسی ، نظامی، فارابی ، ابن سینا و ملاصدرا و خوارزمی  داشته است، نحوه تقابلش بافرهنگ و گفتمان غرب باید با نوع مواجه شهروندان کشورهای حاشیه خلیج فارس و آسیای میانه و شبه جزیره هند و آمریکای لاتین تفاوتهای بنیادین داشته باشد. این فلات بیش از پنج شش هزار سال قدمت دارد. ذات تاریخی ما کجا رفته است؟

در همین بوشهر خودمان، ما سالهای سال در گفتگو با ملل مختلف بودیم اما هویت ایرانی، اسلامی خود را از دست ندادیم و در کنار وجود سفارتخانه های متعدد بین المللی ، دبیرستان سعادت بنا گذاشته شد و منشا تحولات بسیار گردید. در همین شهر کوچک که با دنیا و فرهنگها مدارا و گفتگو می کرد، استوانه هایی چون علامه بلادی با آن همه تاثیرگذاری مذهبی،اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بالیدند و نشان دادند که :«ما باید ایرانی بمانیم اما از جهان عقب نمانیم.»